- يكشنبه ۲۹ اسفند ۰۰
- ۱۶:۱۳
سال ۱۴۰۰ هم داره تموم میشه و در آخرین روزش من پر هستم از اندوه و حسرت و لبریز از حس ناکامی. فکر میکردم ۱۴۰۰ مهمترین سال زندگیم باشه و توش چندتا از هدفهای مهم را تیک بزنم. کارم را شروع کنیم، برم دانشگاه، ازدواج کنم و ...
به همشون هم اونقدر نزدیک شدم که فکر کردم بدستشون آوردم؛ اما ای دل غافل! الان که ۲۹ اسفند هست می بینم فقط کارم را شروع کردم و اون هم در حالی که مدام توی ذهنم راههای مختلف را بالا و پایین میکنم تا بهترین و سریعترین راهی را که بتونم تعهدم را بخرم، پیدا کنم. اونقدر این حس ناکامی در وجودم زیاد هست که نمیدونم باید چه کار کنم. اوایل فکر میکردم گذر زمان میتونه حالم را بهتر کنه و یکی دو ماه به خودم استراحت دادم و هیج کاری و هیج فکری نکردم. الان دارم سعی میکنم یه مقدار خودم را بیندازم روی ریل زندگی و یه سری برنامه روزمره بریزم که پر و شلوغم کنه شاید حالم بهتر بشه. هی به خودم میگم: سپیده! مدام به فکر بدست آوردن نباش. بیا و الان از داشتههات لذت ببر. زمان زیادی داری. نگرا نباش به همه برنامههات میرسی...
اما غمم گرفته که چرا امسال هیچ هدف بزرگی ندارم :(
خدایا خودت برام سال اول قرن را بساز. همون طور که قبلیها را ساختی ولی من به اشتباه فکر میکردم کار خودمه. خدایا هدایتم کن و مسیر درست را بهم نشون بده. خدایا من را برای هرچیزی که خلق کردی، برای همون به کار بگیر. خدایا خیلی خیلی ممنونم به خاطر همه چیزهایی که بهم دادی و واقعا شرمندهم اگر غر زدم یا ناسپاسی کردم. خدایا هزاران مرتبه شکر به خاطر همه چیز. خدایا لطفا به دل من آرامش و سکینه عنایت کن بلکه آروم بگیرم...
- ۲۴