- چهارشنبه ۱۴ آذر ۰۳
- ۱۸:۲۰
دارم کتاب "کتابخانه نیمه شب" را گوش میدم. در جریان داستان شخصیت اول با کتاب بزرگ و سنگینی روبرو میشه به نام کتاب حسرتها. امروز فکر کردم بزرگترین حسرتهای من چی هست؟ اولین و قدیمی ترین حسرت من با هم بودن والدینم و داشتن یه خانواده معمولی هست. یادمه توب بچگی بعضی وقتها فکر میکردم که ای کاش همه اینها خواب باشه و من از خواب بیدار بشم و ببینم این موضوع واقعیت نداشته.
یکی دیگه از حسرتهای من فیزیک هست. این که اونسال به جای ریاضی، رشته آموزش فیزیک رفته بودم و ...
یکی از حسرتهای بزرگ دوری فاطمه هست. که تقریبا از ۱۴ سالگی ما تو یه شهر زندگی نمیکردیم و پیش هم نبودیم.
- ۳