سه حسرت بزرگ زندگی من

  • ۱۸:۲۰

دارم کتاب "کتابخانه نیمه شب" را گوش می‌دم. در جریان داستان شخصیت اول با کتاب بزرگ و سنگینی روبرو میشه به نام کتاب حسرت‌ها. امروز فکر کردم بزرگترین حسرت‌های من چی هست؟ اولین و قدیمی ترین حسرت من با هم بودن والدینم و داشتن یه خانواده معمولی هست. یادمه توب بچگی بعضی وقت‌ها فکر می‌کردم‌ که ای کاش همه این‌ها خواب باشه و من از خواب بیدار بشم و ببینم این موضوع واقعیت نداشته.
یکی دیگه از حسرت‌های من فیزیک هست. این که اونسال به جای ریاضی، رشته آموزش فیزیک رفته بودم و ...
یکی از حسرت‌های بزرگ دوری فاطمه هست. که تقریبا از ۱۴ سالگی ما تو یه شهر زندگی نمی‌کردیم و پیش هم نبودیم.

  • ۳

اندر فواید نوشتن

  • ۱۸:۴۸

بعد از نوشتن پست قبلی رفتم و پست‌های قبل‌تر را خواندم. کلی وقت همینطور خواندم و به عقب رفتم. همین خواندن گذشته حالم را خیلی بهتر کرد. آرامم کرد. برایم انرژی‌بخش بود.
دیدم که در گذشته از پس سخت تر از این‌ها هم بر آمده‌ام. حتی اگر گاهی اوقات از پسش هم برنیامده‌ام، بالاخره گذشته. یا بعضی متن‌های حال خوب کنم را خواندم و دیدم خوشی و ناخوشی درهم بوده؛ حتی وزن خوشی‌ها خیلی بیشتر بوده.

+ سرم همچنان درد می‌کند اما یک آهنگ گوش دادم و بعد شروع کردم به تمرین خط.

  • ۴

مقایسه

  • ۱۷:۵۰
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • ۱۰
فاتحی هوشیارم من
چشم به راه‌ خورشید تا بشکوفد طلایی‌رنگ
و در شکوه سپیده‌دم
ایستاده‌ام تنها در هاله‌ای غرورآگین
...
اندره آدی
Designed By Erfan Powered by Bayan