سه حسرت بزرگ زندگی من

  • ۱۸:۲۰

دارم کتاب "کتابخانه نیمه شب" را گوش می‌دم. در جریان داستان شخصیت اول با کتاب بزرگ و سنگینی روبرو میشه به نام کتاب حسرت‌ها. امروز فکر کردم بزرگترین حسرت‌های من چی هست؟ اولین و قدیمی ترین حسرت من با هم بودن والدینم و داشتن یه خانواده معمولی هست. یادمه توب بچگی بعضی وقت‌ها فکر می‌کردم‌ که ای کاش همه این‌ها خواب باشه و من از خواب بیدار بشم و ببینم این موضوع واقعیت نداشته.
یکی دیگه از حسرت‌های من فیزیک هست. این که اونسال به جای ریاضی، رشته آموزش فیزیک رفته بودم و ...
یکی از حسرت‌های بزرگ دوری فاطمه هست. که تقریبا از ۱۴ سالگی ما تو یه شهر زندگی نمی‌کردیم و پیش هم نبودیم.

  • ۳
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
فاتحی هوشیارم من
چشم به راه‌ خورشید تا بشکوفد طلایی‌رنگ
و در شکوه سپیده‌دم
ایستاده‌ام تنها در هاله‌ای غرورآگین
...
اندره آدی
Designed By Erfan Powered by Bayan