امشب تمام غربت خود را گریستم...

  • ۰۰:۵۹

نیاز دارم به سوگواری. سوگواری برای تمام آرزوها و رویاهایی که کنار رفتند. حقیقت است ولی جرات می خواهد که بگویم؛ با دست های خودم کنار گذاشتمشان. و این حقیقت تلخ است و فرساینده. انگار روحم را سوهان می زند و مجروح می کند. درد را تا اعماق وجودم جاری می کند.

دلم می خواهد این درد را در میان کوه ها فریاد بزنم و در میان باد رهایش کنم تا برود و دور شود. آنقدر دور که حتی یادش هم راهی به ذهنم باز نکند. 

اما تمامش را به دوش می کشم؛ از دیروز به امروز و از امروز به فردا و از فردا به فرداها... . آن وقت می شود جزئی از وجودم؛ جزئی از من!

 

+می ترسم روزی برسد که ببینم رویاها و آرزوهایم را جا گذاشته ام و به جایش همه دردهایم را قدم به قدم آورده ام.😕

 

 

بعدتر نوشت:

روزی که این پست را نوشتم، خیلی دلم گرفته بود و ترسیده بودم. ترسیده بودم که نکند درگیر روزمرگی شوم و آرزوهایم را کنار بگذارم.
آن قدر ترسیده بودم که این پست را پین کردم به صفحه اول وبلاگ. تا هر بار که وارد وبلاگ می‌شوم آن را ببینم و فراموشش نکنم و از یادم نرود که یک "فیزیک خواندن درست و حسابی در دانشگاه" به خودم بدهکارم‌.
مدت ۳ سال و ۱۰ ماه و ۱ روز این پست پین وبلاگ بود. از چندماه قبلش هم پین مغزم!
امروز ۲۷ مهر ۱۴۰۰ آمده‌ام تا پین را بردارم. امروز نتایج کنکور ارشد اعلام شد و من کیهان‌شناسی دانشگاه تربیت مدرس قبول شدم. می‌خواهم پین را بردارم چون آرزویم را فراموش نکردم و برایش جنگیدم و بدستش آوردم  و دیگر ذره‌ای از آن ترس در وجودم نیست...

  • ۱۲۶
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
فاتحی هوشیارم من
چشم به راه‌ خورشید تا بشکوفد طلایی‌رنگ
و در شکوه سپیده‌دم
ایستاده‌ام تنها در هاله‌ای غرورآگین
...
اندره آدی
Designed By Erfan Powered by Bayan