- چهارشنبه ۲۱ مهر ۰۰
- ۱۵:۴۲
هفتهی اول مهرماه در تکاپو و جنب و جوش گذشت و گویی اصلا متوجه آن نشدم.
هفتهی دوم تقریبا سخت و طاقت فرسا بود. حجم کاری بالا و این که نمیتوانستم غذا بخورم، داشت مرا از پا در میآورد. تازه فک پایینم را ارتودنسی کرده بودم و هیچ چیزی را نمیتوانستم بجوم چون دندانهایم اصلا روی هم قرار نمیگرفت. غذایم شده بود سیب زمینی و تخم مرغ کوبیده یا سوپ یا فرنی و شلهزدر. بسیار خسته و کم انرژی بودم...
در هفتهی سوم توانستم نظم کلاسها و کارهایم را پیدا کنم و همه چیز برایم روی ریل افتاد. علاوه بر آن توانستم دوباره غذا بخورم و همه چیز شروع کرد به معمولی شدن. الان در پایان هفتهی سوم مهرماه هستم و از این معمولی شدن و روزمرگی بسی خوشحالم!
+البته که همچنان دندانهایم روی هم قرار نمیگیرد؛ ولی خب عادت کردهام :)
- ۳۳