تکه‌های خوشبختی

  • ۲۲:۳۸

امروز در حالی که دراز کشیده بودم و سرم را روی پای مهدی گذاشته، به این فکر کردم که من چقدر خوشبختم! روزی آرزوی این زندگی را داشته ام و خوشبختی را دقیقا همینجور تعریف میکرده ام. اصلا همه چیز خیلی رویایی است ولی من توجه نمی‌کنم.
صبح در کنار مهدی بیدار شدم و با دیدنش قند در دلم اب شد.
خمیر شیرینی نخودچی را که روز قبل آماده کرده بودم، قالب زدم و پختم.
چای دم کردم و با همسری که عاشق هم هستیم صبحانه خوردیم.
ظرف‌ها را در ماشین گذاشتم و آشپزخانه دلخواهم را مرتب کردم.
با مهدی به گلدان‌هایمان رسیدگی کردیم.
در حالی که مهدی سرگرم کارهای دانشگاه بود، من ناهار آماده کردم.
روی مبل دراز کشیدم و سرم را روی پای مهدی گذاشتم او هم شروع به نوازش من کرد.
همه این اتفاقات ریز و درشت، تکه‌های خوشبختی من هستند.

  • ۱۰
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
فاتحی هوشیارم من
چشم به راه‌ خورشید تا بشکوفد طلایی‌رنگ
و در شکوه سپیده‌دم
ایستاده‌ام تنها در هاله‌ای غرورآگین
...
اندره آدی
Designed By Erfan Powered by Bayan