جهادی

  • ۲۰:۳۵

سه‌شنبه_۲۲/۱۲/۹۶

امروز برای تبلیغات و بیشتر آشنا شدن با مردم، گروه های دو نفره شدیم و  برای نماز مغرب با سه‌پا رفتیم مسجد های مختلف.

من و فاطمه آموزگار آخرین گروه بودیم و برای همین میشه گفت ما دوتا کل شهر را به سه پا دور زدیم. آخرش هم به این نتیجه رسیدیم که یه سه پا بخریم و با خودمون ببریم:/

+صبح سر کلاس محدثه به من یه دستبند و انگشتر کشی داد. گفت که خودش درست کرده😍

+داشتم مانتوم را اتومی کردم که پام سوخت. خیلی زیاد. خدا کنه تاول نزنه.

+صبح کلی بادکنک به درخت وسط حیاط آویزون کردیم و روی اون‌ها یه سری کار خوب یا بد نوشیم. توی اون هایی که کار بد نوشته بودیم، تعدادی کاغذ گذاشته بودیم که بعضی هاشون کار خوب بودند و بعضی‌هاشون بد. بعد دختر ها را چندتا گروه کردیم و بهشون  گفتیم هر گروه یکی از اون کار های بد را انتخاب کنه. ما هم اون بادکنک را با سوزن می ترکوندیم و کلی کاغذ میریخت بی ون. اعضای گروه باید کارهای خوب و بدی که روی کاغذها نوشته بود را جدا می‌کردند و توی دوتا جعبه با نام "خدا دوست دارد" و "خدا دوست ندارد" قرار می‌دادند.

+ناهار امروز ماکارانی بود.

+شام سوسیس سیب‌زمینی دادند. خیلی کم بود. فائزه نون ها را دولا می‌کرد و با سوسیس ها ساندویچ درست می‌کرد. حتی بعضی‌ها دوباره اون سانویچ را با یه نون دیگه می‌پیچیدند😂

+مهلت آزمون این هفته کرامت امشب تموم می‌شه و من مجبور شدم صوت‌های استاد تراشیون را با دور تند گوش بدم😳

+الان یادم افتاد که ظهر می‌خواستم برم دستشویی اما نرسیدم. الان ۱۲ شب هست و تازه می‌خوام برم🤐

  • ۴۲
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
فاتحی هوشیارم من
چشم به راه‌ خورشید تا بشکوفد طلایی‌رنگ
و در شکوه سپیده‌دم
ایستاده‌ام تنها در هاله‌ای غرورآگین
...
اندره آدی
Designed By Erfan Powered by Bayan