دقایقی که از عمر حساب نمی‌شوند

  • ۲۲:۵۶

امروز در کلاض خط، حکیمه یکی از شعرهای هوشنگ ابتهاج را که خودش خوانده بود، پخش کرد.

صدای هوشنگ ابتهاج فضای کلاس را پر کرده بود. حکیمه تکیه داده به میز استاد و از پنچره به آسمان خیره شده بود. استاد خط می نوشت و من هم غرق در لذت بودم. از ان دقایقی بود که لذتش را با روحم حس کردم. دقایقی که از عمر حساب نمی شوند...

  • ۱۲
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
فاتحی هوشیارم من
چشم به راه‌ خورشید تا بشکوفد طلایی‌رنگ
و در شکوه سپیده‌دم
ایستاده‌ام تنها در هاله‌ای غرورآگین
...
اندره آدی
Designed By Erfan Powered by Bayan