رها.. رها... رها من!

  • ۲۰:۳۰

رها رها رها من

یکشنبه_۲۷/۱۲/۹۶

حدود ۳۰ ساعته که توی راهم و هنوز هم به مقصد نرسیدم.

لب ساحل و سه‌پا و جزیره هرمز و شناور و بندر عباس و قطار و تهران و راه آهن و ترمینال جنوب و اتوبوس و...

بعد از همه ی این ها باز هم توی جاده هستم و نمی تونم بگم که از راه خسته شدم. چون الان با دیدن غروب آفتاب تو جاده لذت می‌برم.

حس خوبی دارم؛ حس سبکی و بدون تعلق بودن و رهایی...

 

+ دلم گرفته ای دوست! هوای گریه با من

گر از قفس گریزم، کجا روم  کجا  من؟

کجا روم، که راهی به گلشنی ندانم

که دیده بر گشودم به کنج تنگنا، من

نه بسته ام به کس دل، نه بسته کس به من دل

چو تخته پاره بر موج رها رها رها  من

ز من هرآنکه او دور  چو دل به سینه نزدیک

به من هر آنکه نزدیک  از او جدا  جدا  من

نه چشم دل به سویی نه باده در سبویی

که تر کنم گلویی به یاد آشنا من

ز بودنم چه افزود؟ نبودنم چه کاهد؟

که گویدم به پاسخ که زنده ام چرا من؟

ستاره ها نهفتم در آسمان ابری

دلم گرفته  ای دوست! هوای گریه با من ...

سیمین بهبهانی

 

+ای کاش بتونم در تک تک لحظات زندگیم همین قدر سبک و بدون تعلق باشم...

  • ۳۵
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
فاتحی هوشیارم من
چشم به راه‌ خورشید تا بشکوفد طلایی‌رنگ
و در شکوه سپیده‌دم
ایستاده‌ام تنها در هاله‌ای غرورآگین
...
اندره آدی
Designed By Erfan Powered by Bayan