- پنجشنبه ۲۵ دی ۹۹
- ۱۱:۰۷
- ۵۱
هرچه سریع تر از چیزی فرار کنیم، سریع تر به آن می رسیم! خب زمین گرد است دیگر....
+فرار کردن از چیزی با رفتن به سوی مخالف آن متفاوت است؛ مثلا ممکن است یک نفر برای فرار از فقر، کار کند. که متفاوت است با فردی که برای رسیدن به رفاه، کار می کند. درست است که هر دو در یک جهت حرکت می کنند؛ اما با یکدیگر متفاوت هستند. من فکر می کنم فرد اول در نهایت به مقصد دلخواهش نمی رسد؛ چون مقصدی برای خودش تعریف نکرده است. او تنها دارد از چیزی فرار می کند و در آخر در همان چیزی که از آن می ترسیده، سقوط خواهد کرد.
شبیه به یه دومینو هست؛ چهار سال پیش من به خاطر شغل از فیزیک گذشتم، بعد الان به خاطر فیزیک دارم از ازدواج میگذرم.
و نمیدونم این دومینو قراره تا کی ادامه پیدا کنه و به خاطر چه چیزهایی از چیزهای دیگه بگذرم!
+امیدوارم نه در گذشته تصمیم اشتباه گرفته باشم و نه الان چنین کاری بکنم و نه در آینده. امیدوارم هرکدوم از اینها ارزش انرژی و زمانی که صرفش کردم را داشته باشه. امیدوارم...
میلان کوندرا در کتاب جاودانگی درباره یک اتفاق عجیب می نویسد:
و من فکر می کردم که چه زمانی قرار است در آینه نگاهی به خودم بیندازم و با خود حقیقی ام روبرو شوم؟ و در کشاکش کدام حادثه در زندگیم، این آینه را پیدا خواهم کرد؟ این آینه در وجود یک فرد مجسم می شود یا من به تنهایی با خودِ حقیقی ام روبرو خواهم شد؟ همان طور که کوندرا گفته، از دیدن چهره واقعی سپیده وحشت خواهم کرد؟ انگاره ی من از سپیده چه قدر با حقیقت سپیده تفاوت دارد؟
نمی دانم شاید مدام پرتویی از آن آینه بازتابیده می شود و به ما می رسد. ولی ما در خلال روزمرگی هایمان به آن توجهی نمی کنیم. برای همین است که در مواجهه کامل با آن آینه شگفت زده می شویم. مثلا "قدرت و خویشتن داری" یکی از ویژگی های انگاره ای است که من از خودم دارم. اما این روز ها می بینم که نه، من آن قدر هم که فکر می کردم قوی نیستم. آن قدر ها هم کنترل خودم را در دست ندارم. شاید بتوانم از برخی چیزها پیشگیری کنم و خودم را درگیرشان نکنم؛ اما اگر ناخواسته به میان چیزی پرتاب شوم، آن قدر قوی نیستم که بتوانم خودم را به راحتی ببیرون بکشم.