امنیت

  • ۰۶:۳۵

إنَّ المرأةَ یَسحَرُها أوَّلاً

ألأمانُ ألّذی یَزرَعُهُ الرَّجُلُ مِن حَولِها

بَعَدَ ذلکَ کُلُّ شیءٍ یأتی مِن تلقاءِ نفسِهِ

*******************************

امنیتی که مرد پیرامون زن می کارد،

نخستین چیزی است که زن را مسحور خودش  می کند.

پس از آن همه چیز خود به خود اتّفاق می افتد...

"واسینی الاعرج، ترجمه سپیده متولی"

  • ۳۵

نگارش خلاق 2

  • ۲۲:۱۸
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • ۳۳

دعا اثر دارد!

  • ۱۷:۲۲

دعاهای ما اثر دارد؛ فقط باید کمی خالصانه باشند. خالصانه یعنی واقعا و از اعماق قلبمان چیزی را از خدا بخواهیم. باید مطمئن باشیم که آن را می خواهیم و مطمئن باشیم که دست یافتن به آن، دست خودمان نیست. تنها امیدمان به خدا باشد. بگوییم خدا یا من آن را می خواهم و تنها خودت می توانی آن را به من بدهی. این جاست که خدا استجابت می کند.

وقتی این چیزها را می گویم، شعار نمی دهم، حتی درباره ی تعلیمات مذهبیم هم صحبت نمی کنم؛ بلکه فقط تجربه ام را به اشتراک  می گذارم. من زیاد اهل دعا کردن نیستم. یعنی از آن افرادی نیستم که برای خواسته هایشان نذر می کنند یا مدام لیستی از دعاها و خواسته هایشان را از خدا می خواهند. نمی دانم این ویژگی من چه قدر خوب است یا بد؟ اما خیلی وقت ها دعا نمی کنم. تا جایی که می توانم تلاش می کنم و بقیه اش را هم واگذار می کنم به خدا. (البته به جز واگذار کردن به خودش، مگر کار دیگری هم می توانم بکنم؟) اما هر از چندگاهی که دعا می کنم و چیزی را واقعا از خدا می خواهم، برآورده می شود. نمی دانم شاید خیلی هایش هم برآورده نشده باشد و فقط آن هایی را من به خاطم سپرده باشم که نتیجه ی دلخواهی داشته...

با همه ی این ها این پیش فرض ذهنی را دارم که اگر چیزی را از خدا بخواهم، استجابت می شود و این یک موهبت ترسناک است! بله ترسناک است چون من واقعا نمی دانم چه چیزی را می خواهم؟ و یا از آن مهم تر این که آیا آن چیزی را که من می خواهم، برایم خوب است؟ آیا در آینده از آن پشیمان نخواهم شد؟ اصلا یکی از علت هایی که زیاد دعا نمی کنم، همین است.

امروز یاد یکی از دعاهایی افتادم که چند ماه پیش کرده بودم؛ ماه رمضان امسال بود. هر سه شب قدر از خدا خواستم که کار جهادی را روزیم کند و حالا... وقتی این دعا را می کردم، چندان به میزان و  ابعادش فکر نکردم. اما الان می بینم مسیری در مقابلم قرار دارد که با انتخاب آن می توانم تا سال ها خودم را درگیر کار جهادی کنم. می ترسم کاری کنم که کفران نعمت باشد. در همه ی این مدت ها هر کاری که در گروه به من محول شد، سریع قبول می کردم. (میدانم اصلا کار خاصی انجام نمی دادم اما با این حال) همیشه در دسترس بودم و تلاش می کردم گروه در اولویتم باشد. علتش هم این بود که این همان چیزی بود که از خدا خواسته بودم و خدا آن را به من عطا کرده بود. شکر آن هم "تلاش و کارکردن" بود. من نمی خواستم با کوتاهی کردن در کاری، کفران نعمت کنم؛ چون می ترسیدم این نعمت از کفم برود.

و پرسش اصلی اینجاست؛ آیا این رویه ای که این چند روز در پیش گرفته ام، کفران است یا نه؟؟؟؟؟؟؟؟

  • ۷۲

خدایا مرا آن ده که آن به

  • ۰۶:۲۰

دیروز 16 آذر روز دانشجو بود. و من چه قدر دلتنگ روزهای دانشجوی قبلی بودم. اون سه روز دانشجویی که حس واقعی دانشجو بودن را داشت؛ نه الان که از دانشگاه فقط کلاس های مجازی و درس های سنگین و تکالیف حجیم نصیب ما شده.

چون قصه ی آن صخره که از صحبت دریا

جز سیلی امواج نبرده است نصیبی

واقعا کی فکرش را می کرد که اینجوری بشه؟ اون روزی که از دوستام خداحافظی می کردم، فکر می کردم نهایتا بعد از تعطیلات نوروز دوباره هم دیگه را می بینیم. چه قدر خوب که همشون را در اغوش کشیدم، چه قدر خوب که ساعت نه صبح برای نسیم تولد گرفتیم، چه قدر خوب که از بقیه زودتر نرفتم؛ چون الان حسرت همین چیزهای کوچیک را می خوردم....

 

+دیشب برای کنکور ارشد ثبت نام کردم :)

  • ۳۸

سلام

  • ۲۳:۲۴

بعضی وقت ها کارهای عجیبی از آدم‌ سر می‌زند؛ مثلا ممکن است وارد خانه شوی و به سمت اتاق بروی تا به کسی سلام کنی که ۴ سال است که دیگر در آن خانه زندگی نمی‌کند!


+فکر نمی‌کنم لازم باشد بگویم که بعد از این اتفاق چه دلتنگی عظیم و عمیقی تمام وجودم را فراگرفت...

  • ۴۷

اخلاص

  • ۰۷:۲۷

عمل کردن آسونه؛ ولی برای خدا بودنش سخته!

+وقتی این جمله را شنیدم؛ به این فکر کردم که چی می‌شه اگر همون عمل بسیار اندکی هم که دارم، به دردم نخوره...

  • ۳۹

رها کردن

  • ۲۲:۳۳

انسان‌هایی با نیاز به آزادی بالا، رهاکردن را خوب بلدند. این افراد وقتی می‌بینند چیزی آزادیشان را تهدید می‌کند، پتانسیل آن را دارند که حتی برای همیشه رهایش کنند.
مثلا وقتی ببینند کسی یا چیزی حالشان را بد می‌کند یا فکرشان را مشغول؛ می‌توانند آن را کنار بگذارند. چون حس می‌کنند آزادیشان را در زمینه احساس یا تفکر از دست داده اند؛ به عبارتی دیگر کنترل احساس و تفکرشان را در دست خودشان نمی‌بینند. پس رها می‌کنند و می‌روند چون آزادی برای آن‌ها از همه چیز مهم‌تر است.
البته این رها کردن مرحله به مرحله رخ می‌دهد. مثلا اول اعلان‌های مربوط به افراد و گروه‌های مربوط به جهادی را خاموش کردم. اگر افاقه نکرد، فعالیت و حضورم کمرنگ خواهد شد. و خدا را چه دیدی شاید یک روز صبح بیدارشدم و از همه جا لفت دادم و قید گروه و مافیها را زدم! به هرحال بسیار بسیار به ندرت پیش می‌آید چیزی ارزش از دست رفتن آزادی را داشته باشد.

  • ۴۳
فاتحی هوشیارم من
چشم به راه‌ خورشید تا بشکوفد طلایی‌رنگ
و در شکوه سپیده‌دم
ایستاده‌ام تنها در هاله‌ای غرورآگین
...
اندره آدی
Designed By Erfan Powered by Bayan