دعاهای ما اثر دارد؛ فقط باید کمی خالصانه باشند. خالصانه یعنی واقعا و از اعماق قلبمان چیزی را از خدا بخواهیم. باید مطمئن باشیم که آن را می خواهیم و مطمئن باشیم که دست یافتن به آن، دست خودمان نیست. تنها امیدمان به خدا باشد. بگوییم خدا یا من آن را می خواهم و تنها خودت می توانی آن را به من بدهی. این جاست که خدا استجابت می کند.
وقتی این چیزها را می گویم، شعار نمی دهم، حتی درباره ی تعلیمات مذهبیم هم صحبت نمی کنم؛ بلکه فقط تجربه ام را به اشتراک می گذارم. من زیاد اهل دعا کردن نیستم. یعنی از آن افرادی نیستم که برای خواسته هایشان نذر می کنند یا مدام لیستی از دعاها و خواسته هایشان را از خدا می خواهند. نمی دانم این ویژگی من چه قدر خوب است یا بد؟ اما خیلی وقت ها دعا نمی کنم. تا جایی که می توانم تلاش می کنم و بقیه اش را هم واگذار می کنم به خدا. (البته به جز واگذار کردن به خودش، مگر کار دیگری هم می توانم بکنم؟) اما هر از چندگاهی که دعا می کنم و چیزی را واقعا از خدا می خواهم، برآورده می شود. نمی دانم شاید خیلی هایش هم برآورده نشده باشد و فقط آن هایی را من به خاطم سپرده باشم که نتیجه ی دلخواهی داشته...
با همه ی این ها این پیش فرض ذهنی را دارم که اگر چیزی را از خدا بخواهم، استجابت می شود و این یک موهبت ترسناک است! بله ترسناک است چون من واقعا نمی دانم چه چیزی را می خواهم؟ و یا از آن مهم تر این که آیا آن چیزی را که من می خواهم، برایم خوب است؟ آیا در آینده از آن پشیمان نخواهم شد؟ اصلا یکی از علت هایی که زیاد دعا نمی کنم، همین است.
امروز یاد یکی از دعاهایی افتادم که چند ماه پیش کرده بودم؛ ماه رمضان امسال بود. هر سه شب قدر از خدا خواستم که کار جهادی را روزیم کند و حالا... وقتی این دعا را می کردم، چندان به میزان و ابعادش فکر نکردم. اما الان می بینم مسیری در مقابلم قرار دارد که با انتخاب آن می توانم تا سال ها خودم را درگیر کار جهادی کنم. می ترسم کاری کنم که کفران نعمت باشد. در همه ی این مدت ها هر کاری که در گروه به من محول شد، سریع قبول می کردم. (میدانم اصلا کار خاصی انجام نمی دادم اما با این حال) همیشه در دسترس بودم و تلاش می کردم گروه در اولویتم باشد. علتش هم این بود که این همان چیزی بود که از خدا خواسته بودم و خدا آن را به من عطا کرده بود. شکر آن هم "تلاش و کارکردن" بود. من نمی خواستم با کوتاهی کردن در کاری، کفران نعمت کنم؛ چون می ترسیدم این نعمت از کفم برود.
و پرسش اصلی اینجاست؛ آیا این رویه ای که این چند روز در پیش گرفته ام، کفران است یا نه؟؟؟؟؟؟؟؟